کد مطلب:299726 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:233

ازدواج زهرا با علی


در كشف الغمه از ابوعبدالله (ع) روایت شده است كه فرمود: «اگر خداوند تبارك و تعالی امیرمؤمنان را برای فاطمه نیافریده بود هیچ همتایی در روی زمین برای آن حضرت یافت نمی شد.»

همچنین در آن كتاب آمده است: «مؤلف كتاب الفردوس از پیامبر (ص) نقل كرده است كه گفت: اگر علی نمی بود برای فاطمه همتایی وجود نمی داشت.»

در مناقب ابن شهرآشوب آمده است:

«در صحاح با اسناد مختلف از امیرمؤمنان، ابن عباس، ابن مسعود، جابر بن انصاری، انس بن مالك، براء بن عازب و ام سلمه با الفاظ مختلف و معانی همسان نقل شده است كه ابوبكر و عمر هر یك فاطمه (س) را از پیامبر (ص) خواستگاری كردند، اما آن حضرت آنان را رد كرد.» احمد در الفضایل از بریده نقل كرده است كه: «ابوبكر و عمر، فاطمه را از پیامبر خواستگاری كردند اما آن حضرت پاسخ داد كه فاطمه هنوز كوچك است.» محمد بن سعد كاتب واقدی در جزء هشتم طبقات الكبیر به سند خود نقل كرده است كه: «ابوبكر، فاطمه را از پیامبر خواستگاری كرد پیامبر به او پاسخ داد كه منتظر قضای (الهی) هستم. ابوبكر گفته ی پیامبر را برای عمر بازگفت، عمر به او گفت پیامبر تو را رد كرده است. سپس ابوبكر به عمر گفت تو از فاطمه خواستگاری كن. عمر بدین منظور نزد پیامبر آمد اما پیامبر همان جوابی را كه به ابوبكر داده بود به او نیز داد. عمر، ابوبكر را از جواب پیامبر آگاه ساخت و ابوبكر بدو گفت كه پیامبر تو را نیز رد كرده است.» در همان طبقات الكبیر به سند خود از بریده، نقل كرده است كه گفت: «عده ای از انصار به علی گفتند فاطمه پیش توست. پس علی به نزد رسول خدا (ص) آمد و بر وی


سلام كرد، پیامبر پرسید: پسر ابوطالب چه كاری دارد؟ گفت آمده ام تا از فاطمه دختر رسول خدا (ص) سخن گویم. پیامبر گفت: مرحبا و اهلا و بر این سخنی نیفزود. علی (ع) نزد آن عده كه چشم انتظارش بودند، بازگشت. آنان از وی پرسیدند: چه خبر؟ علی گفت: هیچ نفهمیدم جز آن كه او گفت: مرحبا و اهلا! گفتند: یكی از همین دو از جانب رسول خدا برای تو كافی است. او هم به تو اهلیت داد و هم خوش آمد گفت.»

ابن سعد به سند خود روایت كرده است كه:

«علی، از فاطمه خواستگاری كرد. پیامبر (ص) به فاطمه گفت: علی از تو سخن می گوید. پس فاطمه سكوت كرد و پیامبر او را به همسری علی درآورد.»

در بحارالانوار از ضحاك نقل شده است كه گفت:

«پیامبر (ص) به فاطمه گفت: علی بن ابی طالب از كسانی است كه تو خود قرابت و فضل او را در اسلام می دانی و من از خداوند خواسته ام كه تو را به همسری بهترین مخلوقش و محبوب ترین آنان در پیشگاهش، درآورم. او درباره ازدواج با تو سخن گفت. فاطمه سكوت كرد. پس پیامبر (ص) بیرون آمد و گفت: الله اكبر سكوت فاطمه نشان قبول اوست.» [1] .



[1] مسلم است كه فاطمه (س) خواهان بسياري داشته است. در اين باره نيازي به ذكر روايات نداريم. پدرش پيش از آنكه به پيغمبري رسد در ديده ي همشهريان مقامي ارجمند داشت. دو خواهر فاطمه (س) پيش از ظهور اسلام زن دو مرد سرشناس از خاندان هاشم، عبدالعزي بن عبدالمطلب (ابولهب) شدند، و نزد شوهران گرامي بودند. اگر سوره ي تبت در نكوهش پدر شوهر آنان نازل نمي شد، و اگر آن مرد لجوج و يا زن او با سرسختي تمام از فرزندانشان نمي خواستند زنان خود را رها كنند، آنان از اين پيوند خشنود و شادمان بودند. ليكن به اصرار ابولهب بين آنان جدايي صورت گرفت.

اين زنان پس از آنكه از همسران خود جدا شدند و اسلام آوردند، يكي پس از ديگري به عثمان بن عفان مرد مالدار و ارجمند قريش شوهر كردند. زينب خواهر ديگر او زن پسر خاله ي خود ابوالعاص بن ربيع بود (انساب الاشراف، ص 397.) چون محمد (ص) به پيغمبري مبعوث شد، و خديجه و دخترانش بدو گرويدند، ابوالعاص بر دين قريش باقي ماند. بزرگان طائفه ي وي از او خواستند زن خود را طلاق گويد و آنان هر دختري را كه دوست مي دارد به زني بدو دهند. ابوالعاص نپذيرفت و گفت او بهترين همسر است. ابوالعاص در جنگ بدر اسير شد، و پيغمبر دستور آزادي او را داد، بدان شرط كه زينب را به مدينه بفرستد. اين چند تن همگي مرداني به نام بودند، و نزد كسان خود و ديگران حرمت داشتند. اكنون كه محمد (ص) به پيغمبري رسيده و يثرب در اطاعت اوست و مكه از او در حالت بيم و احتياط به سر مي برد، طبيعي است كه كساني با موقعيت بهتر آماده ي خواستگاري فاطمه (س) باشند. و اگر زينب و ام كلثوم و رقيه پيش از اسلام به شوي رفتند، تربيت زهرا (س) چنان كه نوشتيم، در خانه ي وحي و مركز نزول قرآن بود. چنان كه در صفحات اين كتاب خواهيد ديد و سند آن مأخذ دست اول تاريخ اسلام است، عمر و ابوبكر هر يك خواهان فاطمه بودند، ليكن چون خواست خود را با پيغمبر در ميان نهادند وي گفت منتظر قضاء الهي هستم (ابن سعد طبقات، ج 8، ص 11.) نسائي كه از محدثان بزرگ اهل سنت است در سنن گويد: پيغمبر (ص) در پاسخ آنان گفت: «فاطمه خردسال است، و چون علي (ع) او را از وي خواستگاري كرد، پذيرفت.» (سنن، ج 6، ص 62. فاطمه الزهراء، ج 2، ص 25.) اما نسائي اين حديث را ذيل بابي كه به عنوان «برابري سن زن و مرد» نوشته آورده است. باري از ميان خواستگاران نام اين دو تن را از آن جهت نوشته اند كه از لحاظ شخصيت سرشناس تر از ديگران اند، نه آنكه خواستگاران دختر پيغمبر تنها اين دو مرد سالخورده بودند.

چنانكه نوشتيم و آن چنان كه كتابهاي محدثان و مورخان طبقه اول و سندهاي اصلي شيعه و سني به صراحت تمام نوشته اند، و آن چنان كه قرينه هاي خارجي نوشته ي اين مورخان را تأييد مي كند، دختر پيغمبر خواستگاراني داشت، ليكن پدرش از ميان همه، پسر عموي خود علي بن ابي طالب را براي شوهري او برگزيد. و به دخترش گفت ترا به كسي به زني مي دهم كه از همه نيكوخوي تر و در مسلماني پيش قدم تر است. (الرياض النضرة، ج 2، ص 182. الغدير، ج 3، ص 20 و رجوع كنيد به فصل «گزيده اي از شعراي عربي.»)

ابن سعد مي نويسد: «چون ابوبكر و عمر از پيغمبر پاسخ موافق نشنيدند، علي را گفتند تو به خواستگاري او برو! و مي نويسد: تني چند از انصار علي را گفتند: فاطمه را خواستگاري كن! وي به خانه پيغمبر رفت و نزد او نشست، پيغمبر پرسيد:

- پسر ابوطالب براي چه آمده است؟

- براي خواستگاري فاطمه!

مرحبا و اهلا! و جز اين جمله چيزي نفرمود.

چون علي نزد آن چند تن آمد پرسيدند:

- چه شد؟

- در پاسخ من گفت، مرحبا و اهلا.

- همين جمله بس است. به تو اهل و رحب بخشيد (الطبقات الكبري، ج 8، ص 12. و نگاه كنيد به الصواعق المحرقه، ص 162. و رجوع به انساب الاشراف، ص 402 شود.) گويا اين اختصاص كه نصيب علي (ع) گرديد و امتياز قبول كه در خواستگاري فاطمه يافت، بر تني چند گران افتاده است.»

مجلسي به نقل از عيون اخبار الرضا چنين نوشته است:

«پيغمبر (ص) علي (ع) را گفت مرداني از قريش از من رنجيدند كه چرا دخترم را به آنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم. اين كار به اراده ي خدا بوده است. كسي جز علي شايستگي همسري فاطمه را نداشت.» (بحار، ص 92. و رجوع كنيد به فصل «گزيده اي از شعراي عربي».) بعض روايتها در خواستگاري دختر پيغمبر (ص)، ام سلمه را نيز دخالت داده اند. علي بن عيسي اربلي در كشف الغمه به نقل از مناقب خوارزمي ضمن داستاني طولاني مي گويد: «ابوبكر و عمر چون در خواستگاري فاطمه (س) پاسخ موافق نشنيدند، نزد علي رفتند و گفتند:

- چرا به خواستگاري فاطمه (س) نمي روي.

- تنگدستي مانع چنين درخواستي از پيغمبر است. ابوبكر گفت:

- يا ابوالحسن دنيا و آنچه در آن است نزد خدا و رسول ارزش ندارد.

پس از اين گفت و گو، علي شتر آبكش خود را به خانه برد و نعلين پوشيد و نزد پيغمبر رفت.

در اين وقت پيغمبر در خانه ي ام سلمه دختر ابي اميه ي مخزومي بود. علي در كوفت. ام سلمه گفت كيست؟ پيغمبر گفت: ام سلمه برخيز و در را باز كن و بگو درآيد. اين مردي است كه خدا و رسول را دوست دارد و آنان نيز او را دوست مي دارند. ام سلمه گفت چنان برخاستم كه نزديك بود بر روي در افتم...» (كشف الغمه، ج 1، ص 354. و نگاه كنيد به بحار، ص 125- 126 و نيز رجوع شود به ناسخ التواريخ، ص 38 به بعد.)

اين روايت كه حديثي است مرفوع، يعني سند آن متصل نيست، به احتمال قوي و بلكه مطمئنا بدين صورت درست نيست. زيرا ام سلمه كه نام او هند و دختر ابواميه حذيفه بن مغيره بن عبدالله بن عمر از تيره ي بني مخزوم است، پيش از آنكه به خانه ي پيغمبر آيد، زن ابوسلمة عبدالاسد بن هلال بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم بود.

ابوسلمه و زنش از مهاجران حبشه اند؟ (انساب الاشراف، ص 429.) كه هنگام اقامت پيغمبر در مكه، بازگشتند (ابن هشام، ج 2، ص 390.) ابوسلمه به مدينه هجرت كرد، در جنگ بدر حاضر بود (مغازي واقدي، ص 155.) و در جنگ احد ابواسامه ي جشمي تيري بدو افكند (انساب الاشراف، ص 429.) وي از اين جنگ جان به در برد و سي ماه پس از هجرت به فرماندهي سريه اي به قطن رفت (واقدي، ص 340.) و از غنائم بني نضير هم بهره برد (واقدي، ص 380.) سرانجام در جمادي الآخر سال چهارم هجري درگذشت و پيغمبر (ص) پس از گذشتن عده ي ام سلمه در شوال سال چهارم با او عروسي كرد. (انساب الاشراف، ص 429 و طبقات، ج 8، ص 6.) البته ممكن است گفت: ام سلمه در زندگاني شوهرش، به خانه ي پيغمبر رفت و آمد داشته است. اما ظاهر روايت چنان است كه وي هنگام آمدن علي (ع) براي خواستگاري فاطمه، زن پيغمبر (ص) بوده است و اين گفته درست نيست. باري مجلسي به نقل از امالي شيخ طوسي چنين نويسد:

«علي (ع) گفت: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند چرا فاطمه را از پيغمبر خواستگاري نمي كني؟ من نزد پيغمبر رفتم. چون مرا ديد خندان شد. پرسيد ابوالحسن، براي چه آمده اي؟ من پيوندم را با او و سبقت خود را در اسلام و جهادم را در راه دين برشمردم. فرمود راست مي گويي! تو فاضل تر از آني كه برمي شماري! گفتم براي خواستگاري فاطمه آمده ام. گفت علي! پيش از تو كساني به خواستگاري او آمده بودند اما دخترم نپذيرفت. بگذار ببينم وي چه مي گويد. سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: علي تو را از من خواستگاري كرده است. تو پيوند او را با ما و پيشي او را در اسلام مي داني و از فضيلت او آگاهي. زهرا (س) بي آنكه چهره ي خود را برگرداند خاموش ماند. پيغمبر چون آثار خشنودي در آن ديد گفت الله اكبر. خاموشي او علامت رضاي اوست. (بحار، ص 93.) شيخ طوسي در امالي آورده است: كه چون پيغمبر به زناشويي علي و فاطمه رضايت داد، فاطمه (س) گريان شد پيغمبر گفت: به خدا اگر در اهل بيت من بهتر از او كسي بود ترا بدو مي دادم.» (زندگاني فاطمه ي زهرا/ ص 54.) (مترجم).